- 23 -
الإمام ناصر محمد اليماني
01 - ذی الحجة - 1429 هـ
09 - 01 - 2008 مـ
۱۹-دی-۱۳۸۶ه.ش.
07:42 بعد از ظهر
ــــــــــــــــــ


من با قرآن، زعیم شما هستم و این برای کسی است که خواستار حق است و من جز حق به خدا نسبت نمی‌دهم.....


بسم الله الرحمن الرحيم، و سلام بر رسولان و خاندان نیک و پاکشان باد، سلام بر شما و تمام مسلمانانِ پیرو حقّ تا یوم الدین و اما بعد...
برادر گرامی! اول اینکه اسم من ناصر محمد یمانی است نه محمد و خداوند خبر و عنوان امرم را در اسمم نهاده تا یاری دهنده [ناصر] محمد رسول الله خاتم الأنبياء والمرسلين باشم. من شما را به سوی کتاب جدیدی دعوت نمی‌کنم، بلکه همگان را به بازگشت به کتاب خداوند و سنت حق رسولش صلى الله عليه وآله وسلم فرا می‌خوانم، مگر سنتی که مخالف قرآن باشد که در این صورت درمی‌یابیم باطل است و با حیله وارد سنت هدایتگرِ رسول الله شده است. من حقّ را تأیید کرده و مهر نابودی بر باطل می‌زنم.
فعلاً درمورد احادیث و روایاتی که مخالف قرآن نیستند ولی در قرآن برهانی برای آنها وجود ندارد، بحث نکرده و وارد موضوعشان نمی‌شوم، بلکه با آنچه که اهمیت بیشتری دارد شروع می‌کنم و آن، دفاع از سنّتِ محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، و نفی [روایات] باطلی است که وارد سنّتِ هدایت، شده است.
اما درباره ظهور مهدی منتظر حق، شما در عصر ظهور و گفتگو هستید تا علمای مسلمین درمورد من قانع شوند و در موارد اختلاف، با علم و برهان از نصِّ قرآن میانشان حکم کنم. من می‌بینم تو قضیه اصلی را رها کرده و وارد فرعیات شده‌ای [مغز را گذاشته و دنبال پوست رفته‌ای] ومی‌خواهی به این وسیله، در برابر ما حجت اقامه کنی. ولی من نگفتم که وحی جدیدی به من می‌رسد تا بتوانم در موردِ حقایقِ مربوط به برخی از روایات، به تو خبر دهم، درحالی‌که از قرآن برهانی برای آنها ندارم، چون این روایات نه مخالف قرآن هستند و نه با آن تشابهی دارند. من دوست ندارم فعلا وارد موضوعِ این گونه روایات شده و آنها را مورد خوض و بررسی قرار دهم. هرکدام از این روایات حق باشند، رخ خواهند داد و هر کدام باطل باشند؛ به وقوع نمی‌پیوندند. آن چه که می‌گویم این است: خداوند، علمِ بیان قرآن را به من عطا نموده و من قرآن را با خود قرآن، به شکلی واضح و روشن بیان می‌کنم، چگونه درمورد اموری که برای نفی یا اثبات آنها در قرآن برهانی نمی‌یابم، برایت فتوا بدهم؟ علت روگرداندن من از اینهاست و آنچه از آنها که محقق نشود و باطل هم نباشد؛ گناهش گردن کسی است که آن را ساخته است. آن چه که از نظر ما اهمیت دارد این است که این روایات از ام الکتاب نیستند، از اساسیات دین حنیف اسلام هم نیستند.
می‌خواهم از این پرسشگر سؤالی بکنم: آیا شما منتظرید تا مهدی منتظردرباره امورات، با وحی جدید به سراغتان بیاید؟ در این صورت او را نبیّ و امام کرده‌اید! اما من می‌دانم که مهدی منتظر، خلیفه و امام است و خداوند، محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم را آخرین نبیّ قرار داده است.
اگر من برای سؤالت از کتاب جوابی پیدا نکنم، درمورد چیزی که نمی‌دانم فتوا نمی‌دهم که پشت سرش بگویم چنین و چنان است و خدا بهتر می‌داند ممکن است جواب من صحیح باشد یا غلط! من تنها مواردی را برایتان می‌گویم که به آنها یقین دارم. شاید بگویی: «چطور می‌گویی نمی‌دانی، تو خود رامهدی منتظرمی‌خوانی؟». پس مهدی منتظرِ حقّ، امام ناصر محمد یمانی، در پاسخ می‌گوید: مادامی که می‌خواهید مهدی منتظر در مورد اموری به شما خبر دهد که در قرآن برهانی برایشان پیدا نمی‌کن، پس بر این عقیده‌اید که مهدی منتظر با وحی آسمانی جدیدی می‌آید. اما من این گونه موارد را نه تأیید می‌کنم، نه نفی. بلکه از آنها روگردانده و می‌گذارم سیر حوادث آن را ثابت کند، که اگر حق باشند، رخ خواهند داد و اگر باطل باشند، گناهش بر گردن کسی است که به دروغ آن را ساخته و یا به روایت حق، مطلبی دروغ اضافه کرده است. من با کتاب یا وحی جدیدی با شما سخن نمی‌گویم؛ بلکه بیان حق قرآن را از خود قرآن می‌آورم. خداوند مرا از انبیا و رسولان قرار نداده و وحی جدیدی به من نمی‌رسد که اگر چنین گفته بودم، از مفتریان بوده و این فرموده خداوند تعالی در کمین من بود:
{مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً ﴿۴۰﴾} صدق الله العظيم [الأحزاب].
لذا وحی جدیدی از آسمان به مهدی منتظر نمی‌رسد تا به مسلمانان از اموری خبر دهد که در قرآن، برهانی برای نفی یا اثبات آن نیست، ولو این که در روایات آمده باشند. لذا من آنها را رها می‌کنم تا یا از طریق محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم در رؤیا به من خبر داده شود، کما این که در مورد سفیانی به من خبر داد که او صدام و ذریه‌ی معاویه، پسر أبو سفیان، است و در صدام خیری نبود و از دنیا رفت و امیدواریم خداوند او را مورد مغفرت قرار دهد که خداوند بر هر کاری قادر است و هرکس را که بخواهد می‌آمرزد و هرکس را که بخواهد عذاب می‌کند.
و اما در مورد مسیح عیسی‌بن‌مریم علیه الصلاة و السلام، من حکمت تأخیر و بازگشتِ او را می‌دانم، علت این است که مسیح دجال خود را مسیح عیسی‌بن‌مریم معرفی خواهد کرد و خود را پروردگار عالمیان خواهد خواند. برای همین هم خداوند بازگشت مسیحِ حقّ را به تأخیر انداخته تا منکر این بهتان و ادعای باطلی شود که از سوی مسیح دجال به او زده خواهد شد. مسیح دجال خود را مسیح عیسی‌بن‌مریم می‌خواند تا عقیده باطل نصاری [مسیحیان] درمورد مسيح عيسى‌بن‌مريم عليه الصلاة والسلام را تصدیق کرده باشد ونصاری را به دنبال خود بکشاند.نصاری هم به گمان این که او مسیح عیسی‌بن‌مریم علیه الصلاة و السلام است، از او پیروی کنن، چون او تصدیق کننده عقیده باطل آنان است، درحالی‌که این عقیده، گمراهی آشکار است.
و اما یهود، آنها آگاهانه از مسیح دجال پیروی خواهند کرد، درحالی‌که می‌دانند دجال است و مسیح عیسی‌بن‌مریم نیست. می‌دانند او کذاب است، ولی دروغی را که به فرزند مریم نسبت می‌دهد، انکار نمی‌کنند؛ بلکه جزو اولین کسانی هستند که از او پیروی می‌کنند و می‌دانند او مسیح عیسی‌بن‌مریم نیست و به مسیح عیسی‌بن‌مریم نسبت دروغ می‌دهد. آنها می‌دانند او کذاب و شیطان رجیم و خودِ ابلیسِ لعین است. آنها آگاهانه طاغوت را عبادت می‌کنند و این طور نیست که ندانسته به گمراهی کشیده شده باشند و برای همین هم خداوند از آنان خشمگین است. اما نصاری [مسیحیان]، خداوند به خاطر مبالغه ناحق آنها در مورد مسيح عيسى‌بن‌مريم از از آنان راضی نیست، آنان که گفتند مسيح عيسى‌بن‌مريم خداست، کافر شده‌اند و برای همین خداوند مسيح عيسى‌بن‌مريم را حَکَم قرار خواهد داد تا درمورد خودش میان مسلمانان و نصاری حکم حق را بدهد و مبالغه نصاری درمورد خود را انکار کرده و کفر خود را نسبت به عبادت خود و مادرش توسط آنان اعلان نماید. اما متأسفانه بعضی از مسلمانان گمان می‌کنند مسيح عيسى‌بن‌مريم، مهدی منتظر است و می‌آید و از مردم دعوت می‌کند از او پیروی کنند و کسی که چنین چیزی بگوید نسبت به این فرموده خداوند تعالی کافر است:
{مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً ﴿۴۰﴾} صدق الله العظيم [الأحزاب]
به همین دلیل است که مسيح عيسى‌بن‌مريم، مردم را به پیروی از خود دعوت نمی‌کند؛ بلکه آنان را به پیروی از مهدی منتظر می‌خواند. او [در زمان بازگشتش] از انبیا و رسولان نیست، نبوّت و رسالت او برای بنی اسراییل، با آوردن انجیل گذشته و تمام شده است و بعد از او، محمدٌ رسول الله عليه الصلاة والسلام آمده است که پیام و رسالت او یعنی قرآن عظیم شامل و فراگیر و برای تمام جن و انس است؛ قرآن عظیم که حجت خدا برشما و حجت مهدی منتظرِ حق بر تمام علمای امت چه مسلمین و چه نصاری و یهود و تمام مردم جهان است. اما مسیح عیسی‌بن‌مریم.... چند بار بگوییم که او به مردم نخواهد گفت آمده تا نبیّ و رسول جدید باشد، بلکه می‌آید تا در مورد شأن خود میان مسلمانان و نصاری حکم حق را بدهد و از همه‌ی مردم دعوت کند از مهدی منتظر پیروی کنند و از صالحانی باشد که پیرو مهدی منتظر حق هستند. او از صالحان تابع خواهد بود. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿۴۵﴾ وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۴۶﴾}
صدق الله العظيم [آل عمران].

در این آیه، در مورد سخن گفتنِ پسر مریم دو معجزه وجود دارد، اولی زمانی است که در گهواره بود و با مردم سخن گفت : «من بنده خدا هستم و کتاب به من عنایت شده و خداوند مرا نبی قرار داده است». این مورد همان طور که می‌دانید گذشته و تمام شده است و بعد معجزه سخن گفتن او در میان‌سالی است. آیا از نظر شما این که کسی در میان‌سالی با مردم سخن بگوید، آیه و نشانه‌ای برای مردم است؟ رازِ معجزه‌یِ سخن گفتن مسیح عیسی‌بن‌مریم با مردم در دوران میان‌سالی چیست؟ شما می‌دانید که مسیح عیسی‌بن‌مریم، در کودکی و در گهواره با مردم سخن گفت تا نشانه تصدیقی برای خودش و برائت مادرش از ارتکاب عمل سوء زنا باشد. شما می‌دانید که وقتی مریم با فرزندی که در آغوش داشت، به‌سوی قومش آمد؛ آنها چنین فکری کردند. آن چه من می‌‌خواهم برایتان بیان کنم، معجزه‌یِ تصدیق دیگری است که درمورد سخن گفتن او با مردم درمیان‌سالی است. معجزه‌یِ سخن گفتن او در میان‌سالی، مربوط به بازگشت روح پسرمریم به کالبدش است و خداوند اورا برمی‌انگیزد تا در میان‌سالی با مردم سخن بگوید. اما در این دوران میان سالی، او از صالحان و مانند مسلمانان دیگر است و امامی از میان انبیا و رسولان نیست، بلکه مهدی منتظر امام است و مسیح عیسی‌بن‌مریم، یکی از صالحانِ پیرو او خواهد بود. لذا می‌بینید مفاد سخنانش در اولین مرحله‌ی سخن گفتن [در گهواره]، آگاه کردن بنی‌اسراییل از شأن خود است و این که خداوند به او کتاب عنایت نموده و یکی از انبیای بنی‌اسراییل است. اما سخن گفتن او با مردم در میان‌سالی، برای این است که به آنان بگوید از صالحان است و رسولی نیست که بعد از خاتم الأنبیاء و مرسلین آمده باشد. بلکه به مسلمانان و نصاری [مسیحیان] و تمام مردم می‌گوید که ازصالحان و پیرو امامِ عالمیان، «مهدی منتظر»، است و خوک‌ها را به قتل می‌رساند، البته به سراغِ حیوانِ خوک نمی‌رود، بلکه مقصود انسان‌های یهودی است که خداوند آنان را به خوک مسخ کرده، آنانی که نسبت به کسی که به خداوند ایمان آورده و چیزی را با او شریک نمی‌گیرد کینه شدیدی دارند و کسانی را که به خداوند نسبت دروغ می‌دهند را به دوستی می‌گیرند، ملعون‌هایی که هرجا پیدایشان کنید ،باید آنان را گرفته و به قتل برسانید. مقصود یهودیانِ ذمی نیست [ذمی کسی است که جزیه داده و جان و مالش در امان است]. بلکه به مسلمانان دستور داده شده با آنان رفتار خوبی داشته باشند و مسلمانان اجازه ندارند به آنان تعدی کنند، چون در قبال حمایت و درامان بودن، جزیه می‌دهند. ای جماعت مسلمین! در دین، اکراه نیست و از جمله‌ی این یهودیانِ ذمی، یهودیان یمن و سایر دول اسلامی هستند. مقصود خداوند یهودیانی است که به شدت در برابر خداوند سرکشی کرده و در برابر مومنان هیچ عهد و پیمانی را رعایت نمی‌کنند. به حرمات مسلمانان بی‌احترامی کرده و به دین و نبیّ آنان ایراد گرفته و طعنه می‌زنند و مشرکینِ به خدا را به عنوان دوست نزدیک و صمیمی انتخاب می‌کنند و نسبت به آنان که به خدا ایمان دارند و چیزی را با او شریک نمی‌گیرند، خشمگین بوده و با کسانی که به خدا افترا می‌زنند؛ دوستی می‌کنند. اینها ملعون‌اند و هرجا که پیدا شوند، باید گرفته و کشته شوند، مگر کسانی که قبل از ظهور و دست یافتنم به آنان توبه کنند؛ که در این صورت کار را برای آنان آسان می‌گیریم.
من از خسف در «البیداء» در رابطه با سفیانی چیزی نمی‌دانم، سفیانی تمام شده است. او از ذریه‌ی معاویه، پسر ابوسفیان، بود و از آل بیت مطهر نبود. سفیانی هم، فکر می‌کرد مهدی منتظر است و فکر می کرد که خداوند قدرتی شکست‌ناپذیر به او عطا کرده است. ولی او دست به ظلم و خونریزی زد و خداوند کسی را بر او چیره کرد که ظالم‌تر و سرکش‌تر بود. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ﴿۱۲۹﴾}
صدق الله العظيم [الأنعام].

این بدان معنی نیست که من از مردم دعوت کنم به صدام ناسزا بگویند، خیر؛ برای او درخواست رحمت کنند. او عِرقِ عربی داشت، اما من از او بهترم، من غیرت دینی داشته و در برابر پروردگار عالمیان مخلص هستم. ظلم نمی کنم و خون به‌ناحق بر زمین نمی‌ریزم و اتهامات را [بدون بررسی] تصدیق نکرده و اعدام ناحق انجام نمی‌دهم! من درمورد این که جایگاه او در آتش است یا بهشت، فتوا نمی‌دهم. شاید توبه کرده و خداوند توبه‌اش را قبول کرده باشد، ولی بازگشت او به‌سوی خداست و حسابش هم با پروردگار. ولی مهدی منتظر، از خداوند، درخواست رحمت برای صدام حسین مجید سفیانی می‌کند و پروردگارم بیش از مهدی منتظر به او رحم دارد و بازگشت امور به خداوند است.
ای پرسشگر! ناصر محمد یمانی را امام مزعوم [مدعی امامت] مخوان. من با قرآن زعیم شما هستم و این برای کسی است که خواستار حق است و من جز حق به خدا نسبت نمی‌دهم.....
وسلامٌ على المُرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوك الإمام ناصر محمد اليماني.

اقتباس المشاركة 96610 من موضوع نداء الإمام المهديّ إلى كافة المسلمين للبيعة للقتال خفافاً وثقالاً ..


- 23 -

الإمام ناصر محمد اليماني
01 - 01 - 1429 هـ
09 - 01 - 2008 مـ
07:42 مساءً
ــــــــــــــــــ


أنا بالقرآن زعيمٌ عليكم بالحقّ لمن أراد الحقّ ولا أقول على الله غير الحقّ ..

بسم الله الرحمن الرحيم، وسلام على المرسلين وآلهم الطيبين الطاهرين السلام عليكم وعلى جميع المُسلمين التابعين للحقّ إلى يوم الدين، وبعد..
أخي الكريم، أولاً أنا اسمي ناصر محمد اليماني وليس اسمي محمد؛ بل جعل الله في اسمي خبري وعنوان أمري الناصر لمحمدٍ رسول الله خاتم الأنبياء والمرسلين، وما أدعوكم إلى كتابٍ جديدٍ بل العودة إلى كتاب الله وسُنّة رسوله صلى الله عليه وآله وسلم إلا ما خالف من السُّنّة القرآن فقد علمتُ أنّه مدسوسٌ وكيدٌ موضوعٌ في السُّنّة المُهداة، فأُحِقُّ الحقَّ وأُبطِلُ الباطلَ.

وبالنسبة للأحاديث والروايات التي لا تخالف القرآن إلا أنّه لا يوجد لها برهانٌ في القرآن فهذه لم أخض فيها بعد؛ بل أبدأ بالمهم بإعلان الدفاع عن سُنّة محمدٍ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فأنفي منها ما كان باطلاً موضوعاً في السُّنّة المُهداة.

وأما ظهور المهديّ المنتظَر الحقّ فأنتم الآن في عصر الظهور والحوار لإقناع عُلماء المُسلمين بشأني وأحكم بينهم فيما كانوا فيه يختلفون بعلمٍ وسلطانٍ بنصوصٍ من القرآن، وأراك تركت البذور وذهبت للقشور وتريد أن تجعل من ذلك حجّةً علينا ولكن أنا لا أقول أنّه يوحى إليّ وحيٌ جديدٌ حتى آتيك بخبرٍ عن حقائق لبعض الروايات والتي لا أملك السلطان من القرآن في الفتوى بشأنها نظراً لأنّها لا تخالف القرآن ولا تتشابه معه، فجميع هذه الأنواع من الروايات لا أحبّ الخوض فيها وما كان حقاً سوف يتحقّق وما كان باطلاً فلن يتحقّق، وإنّما أقول بأنّ الله آتاني علم البيان للقرآن فآتي بالبيان من نفس القرآن الواضح والبيّن، فكيف أفتيك في بعض الأمور التي لا أجد لها في القرآن لا سُلطان النفي ولا الإثبات؟ وذلك كان سبب إعراضي عنها ومنها ما يتحقق وما كان باطلاً فالإثم على من اختلقها، والمهم لدينا أنّها ليست من أمّ الكتاب ولا من أساسيات الدين الإسلامي الحنيف.

وأريد أن أوجّه سؤالاً للسائل: فهل تنتظرون المهديّ المنتظَر يأتيكم بوحيٍ جديدٍ في الأمور؟ إذاً قد جعلتمونه نبياً وإماماً! ولكنّي أعلم أنّ المهديّ المنتظَر خليفةً وإماماً وجعل الله خاتم الأنبياء محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم.
فإذا لم أجد لسؤالك الإجابة من الكتاب فلن أفتيك بشيءٍ لا أعلمه ومن ثم أقول هذا والله أعلم قد تكون الإجابة صحيحة أو غير صحيحة! فلا أنطق لكم إلا بما أعلمُ علمَ اليقين، ولربّما تقول: "وكيف تقول لا تعلم وأنت تقول أنّك المهديّ المنتظَر؟". ومن ثم يردّ عليك المهديّ المنتظَر الحقّ الإمام ناصر محمد اليماني وأقول: إذاً عقيدتكم في شأن المهديّ المنتظَر أنّه يأتيكم بوحيٍ جديدٍ من السماء ما دمتم تريدون أن يخبركم عن حقائق لبعض الأمور التي لا أعلم لها بسلطان في القرآن ولكنّي لا أنفيها ولا أقرّها وأُعرض عنها وأترك الأحداث تُصدقها إن كانت حقاً، وإن كانت باطلاً فإثمها على من افتراها أو أدْرَجَ فيها فزاد على الحقّ، ولا أخاطبكم بوحيٍ جديدٍ ولا كتابٍ جديدٍ بل بالبيان الحقّ للقرآن من نفس القرآن، ولم يجعلني الله نبياً ولا رسولاً بوحيٍ جديدٍ إذاً لكنت من المُفترين ولكان لي لبالمرصاد قول الله تعالى: {مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً (40)} صدق الله العظيم [الأحزاب].

إذاً المهديّ المنتظَر لا يأتية وحيٌ جديدٌ من السماء حتى يخبر المسلمين عن بعض الأمور التي لا بُرهان لها في القرآن ولا ينفيها برغم وجودها في الروايات، وهذه أعرض عنها حتى أرى لها برهاناً لنفسي عن طريق محمدٍ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في رؤيا كما أفتاني من قبل بأنّ السُفياني هو من ذُريّة معاوية بن أبي سُفيان وأنّه صدام ولا خير في صدام وقد قضى نحبة ونرجو من الله أن يتغمّده برحمته إنّ الله على كُل شيء قدير يغفر لمن يشاء ويُعذِّب من يشاء.

وأما بالنسبة للمسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام فأنا أعلم الحكمة من تأخيره ورجوعه، وذلك لأنّ المسيح الدجال سوف يقول أنّه المسيح عيسى ابن مريم وأنّه الله ربّ العالمين ولذلك أخّر الله المسيح الحقّ ليُنكر هذه الدعوى الباطلة والبهتان عليه من قبل المسيح الدجال، وقال ذلك ليتّبعه النصارى لأنّه جاء مصدقاً لعقيدتهم الباطلة في المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام فيتّبعه النّصارى ظنّاً منهم أنّه المسيح عيسى ابن مريم الحقّ نظراً لأنّه جاء مُصدِّقاً لما يعتقدون به وهم على ضلالٍ مُبينٍ.

وأما اليهود فسوف يتّبعون المسيح الدجال وهم يعلمون أنّه دجالٌ وأنّه ليس المسيح عيسى ابن مريم؛ بل هو كذابٌ فلا يُنكرون كذبه على ابن مريم بغير الحقّ؛ بل يكونون من السابقين إليه وهم يعلمون أنّه مُفترٍ على المسيح عيسى ابن مريم وأنّه ليس هو؛ بل يعلمون أنّه كذَّابٌ وأنّه الشيطان الرجيم بذاته إبليس اللعين، فهم يعبدون الطاغوت وهم يعلمون، ولم يكونوا على ضلالٍ وهم لا يعلمون، ولذلك غضب الله عليهم. وأما النصارى فالله ليس راضياً عليهم بسبب مُبالغتهم في المسيح عيسى ابن مريم بغير الحقّ، وقد كفر الذين قالوا إنّ الله هو المسيح عيسى ابن مريم لذلك جعل الله المسيح عيسى ابن مريم حكماً بالحقّ بين المسلمين والنصارى في شأنه فينكر مبالغة النصارى ويكفر بعبادتهم له ولأمّه، ولكن للأسف بأنّ بعض المسلمين يظنّون بأنّ المهديّ المنتظَر هو المسيح عيسى ابن مريم فيأتي يدعو الناس لاتّباعه ومن قال ذلك فقد كفر بقول الله تعالى: {مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً (40)} صدق الله العظيم [الأحزاب].

ولذلك لن يدعو المسيح عيسى ابن مريم الناس لاتّباعه بل لاتّباع المهديّ المنتظَر، فلا يكون من الأنبياء المرسلين فقد سبقت نبوّته برسالة الإنجيل ومضت وانقضت إلى بني إسرائيل ومن ثم جاء من بعده محمدٌ رسول الله عليه الصلاة والسلام بالرسالة الشاملة إلى الإنس والجنّ أجمعين بالقرآن العظيم حجّة الله عليكم وحجّة المهديّ المنتظَر الحقّ على جميع علماء الأمّة من المسلمين والنّصارى واليهود والناس أجمعين، وأما المسيح عيسى ابن مريم فكما قلنا فلن يقول للناس أنّه جاءهم ليكون نبيّاً ورسولاً جديداً بل حكماً بين المسلمين والنصارى في العقيدة في شأنه ويدعو الناس لاتِّباع المهديّ المنتظَر ويكون من الصالحين التّابعين للمهديّ المنتظَر الحقّ فيكون من الصالحين التابعين . تصديقاً لقول الله تعالى: {إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45) وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ (46)} صدق الله العظيم [آل عمران].

وتوجد في هذه الآية معجزتين لتكليم ابن مريم للناس، فأما أولهم وهو في المهد صبياً فيقول إنّي عبد الله آتاني الكتاب وجعلني نبيّاً وقد مضت وانقضت كما تعلمون، وجاءت مُعجزة التكليم للناس وهو كهلٌ، فهل ترون أنّ الذي يُكلِّم الناس وهو كهلٌ أنّها آيةٌ للناس؟ فما سرّ معجزة تكليم المسيح عيسى ابن مريم للناس وهو كهلٌ؟ وذلك لأنّكم تعلمون بأنّ تكليم المسيح عيسى ابن مريم للناس وهو في المهد صبيّاً هي آية التصديق له وبراءةٌ لأمّه الصِّدّيقة من ارتكاب السوء والفحشاء كما ظنّ بها قومها حين أتَتْهم به تحمله فأنتم تعلمون ذلك، وما أريد بيانه لكم هي مُعجزة التصديق الأخرى وهو أن يُكلم الناس وهو كهلٌ. إذاً المعجزة في أن يكلم الناس وهو كهل في رجوع روح ابن مريم إلى الجسد فيبعثه الله فيكلم الناس وهو كهلٌ، ولكنه سوف يكون من الصالحين مثله كمثل المسلمين وليس إماماً من الأنبياء والمرسلين بل الإمام هو المهديّ المنتظَر والمسيح عيسى ابن مريم يكون من الصالحين التّابعين، ولذلك تجدون مفاد التكليم في المرحلة الأولى أنّه يُعرّف بني إسرائيل بشأنه أنّ الله آتاه الكتاب وجعله نبياً إلى بني إسرائيل، وأما تكليمه للناس وهو كهلٌ فسوف يقول أنّه من الصالحين ولم يأتِهم رسولاً من بعد خاتم الأنبياء والمُرسلين؛ بل يقول للمسلمين والنصارى والناس أنّه لمن الصالحين التّابعين للمهديّ المنتظَر إمام العالمين، ويُقتل الخنازير ولكنّه لا يذهب لقتل حيوان الخنزير؛ بل الذين مسخهم الله إلى خنازير من الناس من اليهود من الذين ينقمون على من آمن بالله ولم يشرك به شيئاً، ويتّخذون من افترى على الله خليلاً، ملعونين أينما ثقُفوا أُخذوا وقُتِّلوا تقتيلاً. ولا أقصد اليهود الذمّيّين؛ بل أستوصي المُسلمين بهم خيراً فلا يجوز للمسلمين أن يعتدوا عليهم فهم ذمّيون وتؤخذ الجزية منهم مقابل حمايتهم، وأمر الله المُسلمين أن يُعاملوهم معاملة حسنة كما يتعامل المُسلمين فيما بينهم من أهل الدين المعاملة، وأستوصي المُسلمين بهم خيراً فهم في ذمّتهم وفي حمايتهم مُقابل دفع الجزية، ولا إكراه في الدين يا معشر المُسلمين كمثل اليهود الذين في اليمن وغيرهم في دول المُسلمين فهم ذمّيّون؛ بل أقصد اليهود الذين هم من أشدّ الناس على الرحمن عتيّاً ولا يرقبون في مؤمنٍ إلًّاً ولا ذِمةً، وينتهكون حرمات المسلمين، ويطعنون في دينهم وفي نبيّهم، ويتّخذون من أشرك بالله ولياًّ حميماً، وينقمون ممّن آمن بالله ولم يُشرك به شيئاً، ويتّخذون من افترى الله خليلاً؛ أولئك ملعونون أينما ثُقفوا أُخذوا وقُتِّلوا تقتيلاً إلا من تاب منهم من قبل ظهوري من قبل أن أقدر عليه فسوف نقول له من أمرنا يُسراً.

ولا أعلم بخسوفٍ في البيداء ما دام ذلك يُخصّ السُّفياني، والسُّفياني قد انتهى وهو من ذرية معاوية بن أبي سُفيان ولم يكن من آل البيت المطهر، وكذلك السُفياني كان يظنّ أنّه المهديّ المنتظَر وأنّ الله قد أعطاه القوة التي لا تُقهر وظلمَ وسفكَ الدم فولَّى الله عليه من هو أظلم منه وأطغى. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ (129)} صدق الله العظيم [الأنعام].

وليس معنى ذلك بأنّي أدعو الناس لشتم صدام بل ترحّموا عليه، ولديه قوميّةً عربيّةً، ولكنّي خيراً منه غيرةً على الدين ومخلصٌ لربّ العالمين، ولا أظلم ولا أسفك الدّم بغير الحقّ تصديق التُّهم فأحكم بالإعدام بغير الحقّ! ولكني لا أفتي في شأنه أنّه في النار أو في الجنة وعسى أن يكون قد تاب فتقبّل الله توبته وإلى الله إيابه ثم إنّ عليه حسابه، ولكنّ المهديّ المنتظَر يدعو لصدام حسين المجيد السفياني بالرحمة وربّي أرحم به من المهديّ المنتظَر وإلى الله تٌرجع الأمور.

ولا تصف (يا أيها السائل) ناصرمحمد اليماني بالإمام المزعوم! بل أنا بالقرآن زعيمٌ عليكم بالحقّ لمن أراد الحقّ ولا أقول على الله غير الحقّ.

وسلامٌ على المُرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوك الإمام ناصر محمد اليماني.
ـــــــــــــــــــــ